هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

هیوای آسمانی من

ابر بارانی من

دختر خوبم :   امروز برایت وسایل تزئئنی جشن تولدت را گرفتم. دیشب مدل کیکت را انتخاب کردی و کارتت را برای یادگاری. خب امسال تولدت در مهد است و فقط خانواده به منزلمان می آیند و این به من وقت میدهد کمی از روز تولدت را حس کنم که سال پیش اصلا نکردم. عزیزم فکر میکنم ساده بودن از همه چیز بهتر است. در همه چیز. دیشب وقتی خوابیدی خیلی با خودم فکر کردم که بزودی میتوانی خودت مطالب وبلاگت را بنویسی و این چقدر برای من مسرت بخش است. و میدانم من نمیتوانم مانند مادرهای انگلیسی یا اروپایی یا امریکایی رفتار کنم چون ذاتا ایرانی و شرقی هستم. ما مادرهای ایرانی مهربانیم و گاهی خیلی بیشتر از مهربان. این خصوصیت ماست و نمیتوانیم عوض شویم. من همیشه سعی کرده ام...
29 آذر 1391

سفر به دبی

سلام دوستان عزیزم. ما برگشتیم. و من با خوندن کامنتهای خوبتون حسابی شرمنده شدم. ببخشید که وقت جواب دادن رو نداشتم اما به مرور جواب میدم به همه عزیزانم. در این سفر خیلی چیزها رو یاد گرفتم. باور کنید. مهمترینش این بود که در مادر کافی هم نوشتم. من فکر میکردم  باید بیشتر برای هیوا وقت بذارم اما اونجا زندایی بنده که مدیر مدرسه هستند در انگلیس خیلی صحبت کردند و یک بازدید هم از مدرسه ای داشتیم. میدونید فهمیدم خیلی زاید برای هیوا وقت میذارم !!!!!!!!!!!!!! اونجا مدام زنداییم به من میگفت تو باید برای هیوا برنامه بذاری تو باید بگی امروز برنماه چیه و تو میخوای چکار کنی نه اون. میگفت بچه ها در انگلیس اینطور نیستن که مادر بشینه ببینه چی میخوان. مثلا ا...
28 آذر 1391

ممنونم

جمعه ها همیشه برایم کسالت آور است. اما این جمعه برایم نشاط آور و دلپذیر بود. هیوا رو بردم کلاس موسیقی و برگشتیم پیتزایی خریدیم روز اخر با همسرم و هیوا باشیم. ظهر هیوا رو تخت خوابید و من پای وبلاگ پهن شدم:))))))))) اینقدر مهربانی و صفا دیدم که آب دشم. در خود فرو رفتم. اشک ریختم. نخست برای کسی که پست دیروزش مرا به بدترین حالت رساند :   متاسفانه وبلاگ نداشتی که برات بنویسم. من نمیشناسمت تو هم من رو نمیشناسی. اما همه میدونن ادم کینه ای نیستم. دوست دارم زود ببخشم و دلمو صاف کنم. من میبخشمت. اما نه بعنوان یک دوست بعنوان یک مادر این رو بهت میگم. هرگز هرگز خودت رو جای کسی نذار. و درون کسی رو اونطو رکه خودت میخوای نگاه نکن. همیهش بدون ادمها ...
17 آذر 1391

تاسف

پست جناب زمانی رو گذاشتم چون خیلی بارم مهم بود. هم ایشون لطف کرده بودند و هم من از سردرگمی نجات پیدا کردم. امروز کامنتها رو میخوندم و واقعا نتاسف شدم. چرا بعضی ادوها درست مثل یک سوز باد موذی هر طور شده خودشون رو وارد خصوص ترین عمق وجود یک نفر نه حتی زندگیش وجودش میکنن. چرا فکر میکنن چون متفاوت فکر میکنند باید با موج حرفهای زشت و بد دیگری را تخریب کنند. چرا هر کسی در ایران خودش رو متخصص میدونه.؟ همه روانشناس همه دکتر همه منتقد همه شاعر . چرااااااااااااااااااااا. هدف من اینجا آگاه کردنه دوست یاب یکمک به دیگران مگر در این مدت کسی بیشتر از این چیزی از من دیده؟ همیشه سعی کردم مهربون باشم و کمک کنم و این دو مورد رو همیشه به هیوام هم یاد دادم. که...
16 آذر 1391

ممنون جناب زمانی.

اخمد زمانی 7:50 16 آذر 1391   سلام دیشب پسورد من در نی نی سایت باز نشد. لطفاًمطالب زیر رااز قول من شما در کامنت حودتان درج کنید. سلام  از اظهار لطف شما بسیار ممنون وسپاسگزارم . به خاطر تاخیر در حضور در این جمع صمیمی پوزش می طلبم .سوالات زیادی هست که باید پاسخ بدهم .از فردا شب به آنها می پردازم . نوشتن هیوا همه ی ما را ذوق زده کرد یاد کودکی نیلوفر افتادیم مامانش می گفت نیلوفر یادته ؟ تو هم اینجوری شروع کردی برادرش گفت آدرس وبلاگش رو تو موارد موفق تو سایت تراشه های الماس بذاریم و یک درگاه مخصوص برای این بچه ها باز کرد که اولین لینک آن هیوای آسمانی است . شما بعد از این ، آدرس مربوط به قسمت تراشه های الماس بچه ...
16 آذر 1391

دختر عزیز من.

سلام. دیروز هیوا ی گلم رو بردم روانشناس. برای اضطراب جدیدش در مهد. خانوم رواشناس یک ساعت رو با هیوا گذروند بعد من رفتم توی اتاق و چیزهایی گفت نمیدونم چطور جلوی گریمو گرفتم بگذریم.  میگفت هیوا بیشاز سنش بسیار بیش از سنش میفهمه و میدونه و بالاتره و تو نباید دیگه جلوتر بری. مینویسه میخونه انگلیسی مونتسوری و خیلی چیزهای دیگه. اما هیوا خودش انتخاب کرده. من باید چه کنم؟ هیوا بازی میکنه شاده راحته خوب حرف میزنه عاشق زبان هست عاشق پروزه های علمی عاشق آزمایش و علوم. هنر و موسیقی شعر و نمایش من بگم نمیتونم؟ ما بیشتر اموزشهامون رو با نمایش انجام میدیم. ریاضی و علوم رو با بازی. نمیدونم قراره چی بشه. امیدوارم بیشتر از این دجار گیجی نشم.  جش...
15 آذر 1391

دوستت دارم ای خیال سپید

انیمیشن " Brave " یکی از تازه ترین ساخته های دنیایست و بعد از راپونزل بهترین نوع ساخت و فیلمنامه را دارد. به تازگی این انیمیشن را خریدم برای هیوا و میبینیم که توصیه میکنم حتما بگیرید و ببینید. در قسمتی از این کارتون گوی های آرزو هستند که دخترک دنبال ارزوهاش میره. هیوا پرسید " مامان آرزو چیه ؟ " "  گفتم مادر یعنی چیزی که همیشه دوست داری و زیاد بهش فکر میکنی . تو چه آرزویی داری دخترم ؟ " " از روی مبل پایین امد و بغلم نشست و گفت " آرزوم اینه که تو هرگز نمیری " :((((((((((((((((( به زور اشکامو کنترل کردم عزیزم بهت گفتم تا زمانی که بتونم هستم و هرگز ترکت نمیکنم حتی وقتی پیشت نیستم هم به فکرتم نگران نباش من نمیمیرم.   این نامه ...
14 آذر 1391

روزگار دخترک من

هیوای عزیزم دختر زیبای من   امروز تصمیم گرفتم روند رشدی زندگیت رو در این 5 سال برای خودت و  دوستای خوبمون بنویسم. شاید به دلایل زیادی. شاید برای این که هوش و تربیت و اموزش به نوع و انتخاب روش خاصی نیست . خیلی چیزها درونی و ذاتی است. و برای هر چیزی نیاز به ابزار و روش نیست. برای پرورش مغز کودک گاهی نیازی به هیچ روش خاصی نیست. اینکه به کودکت احترام بگذاری و بدانی اوست که تصمیم میگیرد نه تو.  مطالب زیر فقط برای اطلاع رسانی است و قصد ظاهر نمایی ندارم :)))) در 8 اردیبهشت عصر هنگام بود فهمیدم باردار هستم. منتظر بودم و تمام راه از شادی گریه کردم. از فردای ان روز من مادر شده بودم. هر روز صبحانه میخوردم چون قبلا نمیخوردم. ناه...
13 آذر 1391

بدون عنوان

دیروز هیوا کتاب اول تراشه هارو خوند. من واقعا لذت بردم و هیجان زده شدم. از تن صداش وقت خوندن جملات. از دقتش به همه چیز و تمام کلمات. از اینکه دیگه براحتی کلمات هم وزن رو برام میخونه و بقول خودش شعر میگه. نتونستم ازش عکس نگیرم. فیلم هم گرفتم :)))) میدونم حسمو درک میکنید همهگی. و هیوا خودش خیلی خیلی خوشحال بود. درست مثل تشنه ای که بهش آب داده باشند. اول تصاویر رو میذارم بعد مورد دیگه ای رو میگم.   عزیزم با افتخاز :))))))))) مادر فدای لبخند افسا نه ای تو :)))))) کتاب به کودکان گفتن از کودکان شنیدن رو دارم میخونم یک هفته داشتم روی یک فصلش فکر میکردم :)) مکالمه دیروز هیوا : " مامان " " بلی دخترم " " من دیگه با هستی دو...
9 آذر 1391